چدنلغتنامه دهخداچدن . [ چ ُ دَ ] (اِ) فلزی است مرکب مثل برنج که ازآن مجسمه و غیره میسازند. (فرهنگ نظام ). آهن تصفیه نشده که از کوره ٔ ذوب خارج کنند و بدان بخاری و مجسمه و غیره
چدنلغتنامه دهخداچدن . [چ ِ دَ ] (مص ) مخفف چیدن باشد. (برهان ). مخفف چیدن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). چیدن . (ناظم الاطباء). برداشتن و گرد کردن چیزی را، چنانکه
ذوالخمارلغتنامه دهخداذوالخمار. [ ذُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب عمروبن عبدود عامری یکی از شجعان عرب که به روز خندق بدست امیرالمؤمنین علی علیه السلام کشته شد : گه یزدجرد مال و گهی ذوالخمار