چخیدهلغتنامه دهخداچخیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) بمعنی کوشیده باشد. || ستیزه کرده . || دم زده . (برهان ) (ناظم الاطباء). || دشمن شده . خصومت ورزیده . رجوع به چخ و چخیدن وچخ
چخیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. حرف زدن، دمزدن ۲. کوشیدن، تلاش کردن، سعی کردن ۳. ستیزه کردن، جنگیدن، مبارزه کردن ۴. دشمنی کردن، خصومتورزیدن
دمیدهلغتنامه دهخدادمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . پف کرده . || که در آن بدمند. نای و بوق و مشک و هر چیزی که در آن دمیده باشند : ز نای دمیده بر آهنگ دورگمان بود کآمد سرا
چخیدنلغتنامه دهخداچخیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) کوشیدن . (از فرهنگ اسدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). کوشش کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). سعی کردن . (از برهان ) (آنندراج ).