چخماقلغتنامه دهخداچخماق . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه که در 48هزارگزی خاور تربت حیدریه بر سر راه شوسه ٔ عمومی باخرز واقع شده . جلگه و معت
چخماغلغتنامه دهخداچخماغ . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) چخماق .بمعنی آتشزنه . (ناظم الاطباء). رجوع به چخماق شود.
چخماق زدنلغتنامه دهخداچخماق زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چخماخ زدن . چقماق زدن . سنگ چخماق زدن . آتشپرک زدن . دو پاره سنگ یاپاره ٔ سنگ و آهنی را بیکدیگر زدن ، افروختن آتش را. بکار
چخماق بلاغلغتنامه دهخداچخماق بلاغ . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر که در 35500گزی باختر اهر و 13هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر واقع شده . کوهستانی و معتد
چخماق تپهلغتنامه دهخداچخماق تپه . [ چ َ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بخش وفس شهرستان اراک که در 34هزارگزی جنوب باختر کمیجان و 6هزارگزی راه خنداب به همدان واقع شده . کو
چخماق زدنلغتنامه دهخداچخماق زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چخماخ زدن . چقماق زدن . سنگ چخماق زدن . آتشپرک زدن . دو پاره سنگ یاپاره ٔ سنگ و آهنی را بیکدیگر زدن ، افروختن آتش را. بکار
چخماق بلاغلغتنامه دهخداچخماق بلاغ . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر که در 35500گزی باختر اهر و 13هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر واقع شده . کوهستانی و معتد
چخماق تپهلغتنامه دهخداچخماق تپه . [ چ َ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بخش وفس شهرستان اراک که در 34هزارگزی جنوب باختر کمیجان و 6هزارگزی راه خنداب به همدان واقع شده . کو
چخماق درهلغتنامه دهخداچخماق دره . [ چ َ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 28هزارگزی شمال خاوری سنندج و 3هزارگزی جنوب شوسه ٔ سنندج به همدان واقع شد
چخماقیلغتنامه دهخداچخماقی . [ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چخماق . منسوب به سنگ چخماق . سنگ چخماق . - سبیل چخماقی . سبیل های چخماقی ؛ سبیل تاب داده و از دو سوی بجانب بالاگرائیده . سب