لغتنامه دهخدا
چخش . [ چ َ ] (اِ) جخج . جخش . گرهی باشد که از گردن و گلوی مردم برمیآید و بزرگ میشود و درد نمیکند و بریدن آن مهلک است . (برهان ) (آنندراج ). جخج .گواتر . (ناظم الاطباء). چخج . (شعوری ). سلعه . خوک . خوکک . علتی باشد مانند بادنجان که از گلو و گردن مردم برآید و درد نکند و در بر