خضراءلغتنامه دهخداخضراء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اخضر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به اخضر در این لغت نامه شود. ج ، خُضر : در خاک چه زر ماند و چه سنگ ترا
منجوقلغتنامه دهخدامنجوق . [ م َ / م ُ ] (اِ) ماهچه ٔ علم و چتر... معلوم نشد که این لفظ ترکی است یا فارسی ، چون قاف دارد ظاهر می شود فارسی است . (فرهنگ رشیدی ). ماهچه ٔ علم و چتر
ابوسراقهلغتنامه دهخداابوسراقه . [ اَ س ُ ق َ ] (اِخ ) کنیت احمدبن احمد بلخی ، نجّار، متخلص به امینی . بقول صاحب مجمعالفصحاء مدّاح یمین الدوله محمود غزنوی بوده و قصیده ٔ ذیل را از او
سایبانلغتنامه دهخداسایبان . (اِ مرکب ) (از: سایه + بان ، پسوند حفاظت و اتصاف ) معرب آن «صوان ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آفتاب گیر را گویند و آن چتری باشد مانند چتری که بر سر
لشکرگهلغتنامه دهخدالشکرگه . [ َل ک َ گ َه ْ ] (ِامرکب ) لشکرگاه . جای لشکر. معسکر. معرکه . (؟) (نصاب ) : به لشکرگه دشمن اندرفتادچو اندر گیا آتش تیز و باد. دقیقی .چو آمد به لشکرگه