چاپکلغتنامه دهخداچاپک . [ پ ُ ] (اِخ ) ... حاجِب . یکی از غلامان سرای سلطان محمود غزنوی که پس از وی از سلطان مسعود منصب حاجبی یافت : چند تن از غلامان سرای امیر محمود چون تای اغل
چابک سوارلغتنامه دهخداچابک سوار. [ ب ُ س َ ] (ص مرکب ) سوارکار. ماهر و چالاک در سواری . رایض و سوقان دهنده ٔ اسب : به میدان دین اندر، اسب سخن رااگر خوب چابکسواری بگردان . ناصرخسرو.از
دوانیدنلغتنامه دهخدادوانیدن . [ دَ دَ ] (مص ) دواندن . کسی یا جانوری را به دویدن واداشتن . اسب را به تاخت درآوردن . با عجله بردن . تاختن . بسرعت راندن . به حال دو بردن . (یادداشت م
چاپکلغتنامه دهخداچاپک . [ پ ُ ] (اِخ ) ... حاجِب . یکی از غلامان سرای سلطان محمود غزنوی که پس از وی از سلطان مسعود منصب حاجبی یافت : چند تن از غلامان سرای امیر محمود چون تای اغل