چابک سواریلغتنامه دهخداچابک سواری . [ ب ُ س َ / س ُ ] (حامص مرکب ) جلدی و چالاکی .مهارت در سواری و تربیت اسب . سوارکاری : گران جوشن و خود گردی گزین بچابک سواری ربودی ز زین . اسدی (گرش
چاپکلغتنامه دهخداچاپک . [ پ ُ ] (اِخ ) ... حاجِب . یکی از غلامان سرای سلطان محمود غزنوی که پس از وی از سلطان مسعود منصب حاجبی یافت : چند تن از غلامان سرای امیر محمود چون تای اغل
چابک سواریلغتنامه دهخداچابک سواری . [ ب ُ س َ / س ُ ] (حامص مرکب ) جلدی و چالاکی .مهارت در سواری و تربیت اسب . سوارکاری : گران جوشن و خود گردی گزین بچابک سواری ربودی ز زین . اسدی (گرش
چست سواریلغتنامه دهخداچست سواری . [ چ ُ س َ ] (حامص مرکب ) چابک سواری . جلد و چالاک بودن در سواری اسب . سوارکاری : بشکسته دلیران را از چست سواری صف مرکب شده ناپیدا، در دست عنان مانده
چابک سوارلغتنامه دهخداچابک سوار. [ ب ُ س َ ] (ص مرکب ) سوارکار. ماهر و چالاک در سواری . رایض و سوقان دهنده ٔ اسب : به میدان دین اندر، اسب سخن رااگر خوب چابکسواری بگردان . ناصرخسرو.از
یعقوبلغتنامه دهخدایعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن صالح بن علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب . از گویندگان و فرمانروایان دوران بنی عباس و معاصر هارون و مأمون بود و آن دورا هجو کرد. در
نازک تنیلغتنامه دهخدانازک تنی . [ زُ ت َ ] (حامص مرکب ) ظرافت . نازپروردگی . شادابی : بدان نازک تنی و آبداری چو مرغی بود در چابک سواری .نظامی .