چاه سرگاهیلغتنامه دهخداچاه سرگاهی . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 81 هزارگزی جنوب خاور کنگان ، کنار راه فرعی لار به گله دار واقع شده . جلگه ،
چاه سرگاهیواژهنامه آزادروستای چاه سرگاهی در استان فارس از توابع شهرستان مهر بخش مرکزی واقع شده است. فاصله روستای چاه سرگاهی تا مرکز شهرستان 11 کیلومتر و تا مرکز استان (شیراز) 320 کیل
چاهلغتنامه دهخداچاه . (اِ) معروف و به عربی بئر خوانند. (برهان ). ترجمه بئر. (آنندراج ). گودی دایره ای عمیقی که در زمین جهت بیرون آوردن آب و جز آن کنند. مغاک . چال . (ناظم الاطب
گاهلغتنامه دهخداگاه . (اِ) سریر. تخت آراسته ٔ پادشاهان را. (صحاح الفرس ). تخت پادشاهان . (جهانگیری ) کرسی . (مهذب الاسماء). اورنگ . صندلی . عرش : بهرام آنگهی که بخشم افتی بر گا
گاهلغتنامه دهخداگاه . (پسوند) این مزیدببعضی کلمات ملحق شود و معنی زمان دهد : آب انگور خزانی را خوردن گاه است که کس امسال نکرده ست مر او را طلبی . منوچهری .وقت سحرگاه فراشی آمد
حجاجلغتنامه دهخداحجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن یوسف بن الحکم بن عقیل بن مسعودبن عامربن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن قسی ، و هو ثقیف . مکنی به ابومحمد. ابن خلکان
بازپرسیدنلغتنامه دهخدابازپرسیدن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) سؤال کردن . پرسش کردن : بونصر مشکان خبرهای حقیقت دارد، از وی باز باید پرسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178). سحرگاهی استادم مرا ب
اقطاعلغتنامه دهخدااقطاع . [ اِ ] (ع مص ) سرزنش نمودن . || غلبه کردن بحجت بر کسی . || سپری گردیدن آب چاه . || بسنده شدن جامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ببریدن