چاه رستملغتنامه دهخداچاه رستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 91 هزارگزی شمال باختر لار و در جنوب کوه گوکردی واقع شده وده تن سکنه دارد. (ا
چاه رستملغتنامه دهخداچاه رستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم که در 11 هزارگزی شمال راین و2 هزارگزی راه مالرو کرمان به راین واقع شده و یک خانوار سکنه دارد. (
چاه رستملغتنامه دهخداچاه رستم . [ هَِ رُ ت َ ] (اِخ ) چاهی که رستم را شغاد برادرش بلطائف الحیل در آن انداخته بود و آن چاه را بشمشیر و سنانها پرساخته . (آنندراج ) : مسکن دیو سفید آمد
چاهلغتنامه دهخداچاه . (اِ) معروف و به عربی بئر خوانند. (برهان ). ترجمه بئر. (آنندراج ). گودی دایره ای عمیقی که در زمین جهت بیرون آوردن آب و جز آن کنند. مغاک . چال . (ناظم الاطب
چاه بیژنلغتنامه دهخداچاه بیژن . [ هَِ ژَ ] (اِخ ) نام چاهی که افراسیاب بیژن را در آن بند کرده بود. (آنندراج ). چاهی در توران که افراسیاب بیژن پهلوان ایرانی را در آن حبس کرده بود و ر
رستم کلالغتنامه دهخدارستم کلا. [ رُ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا از بخش مرکزی شهرستان شاهی . سکنه ٔ آن 270 تن . آب آن از چاه و رودخانه ٔ تالار. محصولات آنجا برنج و غلات و ل
رستمیلغتنامه دهخدارستمی . [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چارکی بخش لنگه شهرستان لار. سکنه ٔآن 568 تن . آب آن از چاه . محصولات آنجا غلات و سبزی . راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغر
رستمیلغتنامه دهخدارستمی . [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودحله ٔ بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 349 تن . آب آن از چاه و رودحله .محصولات آنجا غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ای
رستمیلغتنامه دهخدارستمی . [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ساحلی بخش اهرم شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 351 تن . آب آن از چاه . محصولات آنجا غلات و خرما و تنباکو. (از فرهنگ جغرافیایی ا