چاهکلغتنامه دهخداچاهک . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 62 هزارگزی شمال خاوری فریمان بر سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به سرخس واقع شده . جلگه و معتدل است و 382 تن سکنه دارد. آبش از قنات ،
چاهکلغتنامه دهخداچاهک . [ هََ ] (اِ مصغر) چاه کوچک . (آنندراج ). مصغر چاه ،یعنی چاه کوچک . (ناظم الاطباء). چاچه . چاهچه . چاه نزدیک تک . چاه کم عمق . چاه خرد. || آبشی . چاه خرد برای آبهای ریختنی مطبخ . چاه کوچک و کم عمقی که برای ریختن آب چلو و دیگر آبهای آلوده به چربی در آشپزخانه حفر میکنند.
چاهکلغتنامه دهخداچاهک . [ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر که در 18 هزارگزی شمال باختر گناوه واقع شده و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
چاهکلغتنامه دهخداچاهک . [ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت که در 13 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و 5 هزارگزی خاور راه فرعی سبزواران به کهنوج واقع شده و 29 ت
چاهکلغتنامه دهخداچاهک . [ هََ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گوک بخش شهداد شهرستان کرمان که در 50 هزارگزی جنوب شهداد بر سر راه فرعی گوک به شهداد واقع شده و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
بازتاب عُقزنیgag reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنش غیرارادی نوزاد هنگامی که یک شیء سفت به بخش پسین دهان او برخورد میکند
احقلغتنامه دهخدااحق . [ اَ ح َق ق ] (ع ن تف ) سزاوارتر. اولی . صاحب حق تر. راست تر. احری . اقمن . الیق . اجدر. بسزاتر: هذا احق منزل بترک .احق ّالخیل بالرکض المعارُ.|| (ص ) اسبی که سمهای پا برجای سمهای دست گذارد دررفتن و آن عیب است . (منتهی الارب ). آنکه پای در جایگاه دست نهد. (تاج ال
احکلغتنامه دهخدااحک . [ اَ ح َک ک ] (ع ص ) سُم خراشیده . || کعب سوده . || آنکه زانوهای خود بر هم فروکوبد در رفتار. || مرد بی دندان . (منتهی الارب ).
پاهکلغتنامه دهخداپاهک . [ هََ ] (اِ) شکنجه . (اوبهی ) (رشیدی ) (جهانگیری ). شکنجه باشد و آن آزاریست که دزدان را کنند. (برهان ). و این صورت را اسدی در فرهنگ باباء موحده آورده و بیت ذیل را شاهد آن : دلمان چو آب بامی تنمان بهاربادی از بیم چشم حاسد کش کرده باد باهک
چاهکانلغتنامه دهخداچاهکان . [ هََ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «مزرعه ای است از مزارع قدیم النسق قاینات که هوایش ییلاقی و آبش از قنات است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 134).
چاهکاهلغتنامه دهخداچاهکاه . (اِخ ) دهی است از دهستان شنبه بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 36 هزارگزی جنوب خاور خور موج و 6 هزارگزی شمال رودخانه ٔ مند واقع شده . جلگه . گرمسیر مالاریائی است و 226
چاهکانلغتنامه دهخداچاهکان . [ هََ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «مزرعه ای است از مزارع قدیم النسق قاینات که هوایش ییلاقی و آبش از قنات است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 134).
چاهک ملکانلغتنامه دهخداچاهک ملکان . [ هََ ک ِ م َ ل ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «در حوالی ارض اقدس (مشهد) واقع شده ، از متعلقات قدیم النسق شادکان است وهیجده خانوار سکنه از اهل بربر دارد. آبش از قنوات و هوایش معتدل است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص <span class="
چاهکاهلغتنامه دهخداچاهکاه . (اِخ ) دهی است از دهستان شنبه بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 36 هزارگزی جنوب خاور خور موج و 6 هزارگزی شمال رودخانه ٔ مند واقع شده . جلگه . گرمسیر مالاریائی است و 226
چاهک پمپpump wellواژههای مصوب فرهنگستانمحفظهای در برخی شناورها که لولة مکش پمپ درون آن قرار میگیرد و پس از جمعآوری مایعات آنها را با پمپ تخلیه میکنند
خردچاهکلغتنامه دهخداخردچاهک . [ خ ُ هََ ] (اِ مرکب )نوعی از گوی بازی که گودالی کنند و گوی را بچوگان باید چنان اندازند که در آن گودال رود. (فرهنگ جهانگیری ). نوعی بازی مانند گلف بنظر امروزیان : بفرفره وْ بمشاق و بکعب و سرمامک بخردچاهک و چوگان و گوی در طبطاب .<p