چامین کردنلغتنامه دهخداچامین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاش کردن . بول کردن . ادرار کردن . || غایط کردن .
تأمین کردنلغتنامه دهخداتأمین کردن . [ ت َءْ ک َ دَ] (مص مرکب ) (اصطلاح حقوقی ) توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار. رجوع به تأمین مدعی به شود.
تامین کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برآورده کردن، پاسخگو بودن اجابت کردن، برآوردن ۲. آماده کردن، فراهم ساختن، مهیا ساختن ۳. فراهم آوردن ۴. تارک دیدن، تهیه کردن ۵. امن ساختن، ایمن کردن ۶. حفظ کر
چامیدنلغتنامه دهخداچامیدن . [ دَ ] (مص ) شاشیدن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بول کردن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کمیز انداختن . (ناظم الاطباء). ادرار کردن . و
تذریحلغتنامه دهخداتذریح . [ ت َ ] (ع مص ) کاغله در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ذراح انداختن در طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ذراریح که نوعی سم است ، در ط
حفصلغتنامه دهخداحفص . [ ح َ ] (ع مص ) جمع کردن چیزی را. گرد کردن . || انداختن چیزی را از دست . (منتهی الارب ). || چیزی از دست افکندن . || آرمیدن . (آنندراج ). || (اِ) زنبیل چرم
شاشیدنلغتنامه دهخداشاشیدن . [ دَ ] (مص ) کمیز کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. (برهان قاطع) (شعوری ). پیشاب کردن . میزیدن . میختن . آب تاختن . پیشاب ریختن . ز
وثرلغتنامه دهخداوثر. [ وَ ] (ع اِ) مئزر چرمین بی نیفه . (ناظم الاطباء). رجوع به وَثِر شود. || (ص ) نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نرم و لین . (ناظم الاطباء). || پاسپرده . ||