چامین کردنلغتنامه دهخداچامین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاش کردن . بول کردن . ادرار کردن . || غایط کردن .
چامینلغتنامه دهخداچامین . (اِ) چامیر. چامیز.شاش . (برهان ). بول . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). کمیز. (ناظم الاطباء). ادرار. پیش آب . و رجوع به شا
چامیدنلغتنامه دهخداچامیدن . [ دَ ] (مص ) شاشیدن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بول کردن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کمیز انداختن . (ناظم الاطباء). ادرار کردن . و
تذریحلغتنامه دهخداتذریح . [ ت َ ] (ع مص ) کاغله در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ذراح انداختن در طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ذراریح که نوعی سم است ، در ط
حفصلغتنامه دهخداحفص . [ ح َ ] (ع مص ) جمع کردن چیزی را. گرد کردن . || انداختن چیزی را از دست . (منتهی الارب ). || چیزی از دست افکندن . || آرمیدن . (آنندراج ). || (اِ) زنبیل چرم
شاشیدنلغتنامه دهخداشاشیدن . [ دَ ] (مص ) کمیز کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. (برهان قاطع) (شعوری ). پیشاب کردن . میزیدن . میختن . آب تاختن . پیشاب ریختن . ز
وثرلغتنامه دهخداوثر. [ وَ ] (ع اِ) مئزر چرمین بی نیفه . (ناظم الاطباء). رجوع به وَثِر شود. || (ص ) نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نرم و لین . (ناظم الاطباء). || پاسپرده . ||