چامینلغتنامه دهخداچامین . (اِ) چامیر. چامیز.شاش . (برهان ). بول . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). کمیز. (ناظم الاطباء). ادرار. پیش آب . و رجوع به شا
چامین کردنلغتنامه دهخداچامین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاش کردن . بول کردن . ادرار کردن . || غایط کردن .
چامین کردنلغتنامه دهخداچامین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاش کردن . بول کردن . ادرار کردن . || غایط کردن .
چمینلغتنامه دهخداچمین . [ چ َ ] (اِ) مخفف چامین است که شاش و بول را گویند. (برهان ). بمعنی بول و آنرا چامین نیز گویند. (از جهانگیری ). کمیز. بول . چامیز. (ناظم الاطباء). مطلق بو
چمیزلغتنامه دهخداچمیز.[ چ َ ] (اِ) کمیز و بول و چامیز. چامین و چمین . رجوع به چامیز و چامین و چمین شود. || غایط. (ناظم الاطباء). رجوع به چامیز و چامین و چمین شود.