چاله میدانیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی شخص بیتربیت و بیفرهنگ؛ لات.۲. زشت؛ ناپسند: فحشهای چالهمیدانی.
چاله میدانیفرهنگ انتشارات معین( ~. مِ) (ص نسب .) 1 - منسوب به چاله میدان محله ای در جنوب تهران . 2 - (عا.) تربیت نشده ، لات . 3 - خالی از ادب ، لات منشانه .
چاله میدانلغتنامه دهخداچاله میدان . [ ل َ م ِ ] (اِخ ) نام محله ای در تهران . نام برزنی در تهران . و رجوع به چالمیدان شود.
چال میدانلغتنامه دهخداچال میدان . [ ل ِ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از محله های تهران . نام محله ای معروف در شهر تهران .مؤلف مرآت البلدان ذیل نام چالمیدان نویسد: «...معروف است که شاه طهماس
چالهمیدونیفرهنگ مترادف و متضاد۱. منسوب به محله چاله میدان ۲. لات، زورگو ۳. بیادب، بیتربیت، نافرهیخته ۴. زشت، رکیک ۵. بیادبانه، لاتمنشانه
چاللغتنامه دهخداچال . (اِ) چاله . گودال . مغاک . حفره . گودی . گوی و مغاکی را گویند که درآن توان ایستاد یعنی زیاده بر دو گز نباشد. (برهان ). گودال بود و آن را چاله نیز گویند. گ
ساریلغتنامه دهخداساری . (اِخ ) نام شهری بود از مازندران قریب به شهر آمل . (جهانگیری ) (برهان ). شهری است بسیار قدیم به مازندران ، از بناهای اسپهبد سارویه بن فرخان که از اولاد عم
حافظةلغتنامه دهخداحافظة. [ ف ِ ظَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حافظ. || قوه ٔ حافظه ؛ مقابل قوه ٔ ذاکره . نیروئی است که (بقول قدما) جای آن تجویف اخیر دماغ است ، و کار آن نگاهداری چیزهائیس
چاله میدانلغتنامه دهخداچاله میدان . [ ل َ م ِ ] (اِخ ) نام محله ای در تهران . نام برزنی در تهران . و رجوع به چالمیدان شود.
چالهمیدونیفرهنگ مترادف و متضاد۱. منسوب به محله چاله میدان ۲. لات، زورگو ۳. بیادب، بیتربیت، نافرهیخته ۴. زشت، رکیک ۵. بیادبانه، لاتمنشانه