چاله باقرلغتنامه دهخداچاله باقر. [ ل َ ق ِ ] (اِخ ) صاحب مرآت البلدان می نویسد: «از مزارع قریه ٔ بزرگ کاشان است که تیول منشی الممالک میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 85).
چالهلغتنامه دهخداچاله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 45 هزارگزی شمال باختر ساردوئیه و 14 هزارگزی شمال راه مالرو بافت به جیرفت واقع شده
خدالغتنامه دهخداخدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده اس
چلهلغتنامه دهخداچله . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) چهل روز باشد که زن بنشیند از بعد زادن تا بدانگه که پاک شود، بدان چهل روز به گرمابه نشود و نماز نکند. گویند به چله در است . (فرهن
باقرآبادلغتنامه دهخداباقرآباد. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 24 هزارگزی خاور شاه آبادو 10 هزارگزی خاور حسن آباد زیری در دشت واقع است . ناحیه
باقرتنگهلغتنامه دهخداباقرتنگه . [ ق ِ ت َ گ َ ] (اِخ ) از دهات بلده (دهستان پازوار) حومه ٔ مشهد سر. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 74 و 157). در فرهنگ جغراف
میلکهلغتنامه دهخدامیلکه . [ ک َ ](اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 20 هزارگزی جنوب کوزران با 250 تن سکنه . آب آن از چاه و چشمه و راه آن مالرو است . در سه