چاه آبلغتنامه دهخداچاه آب . (اِخ ) دهی از دهستان دوغائی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان که در 24 هزارگزی جنوب خاوری قوچان و 14 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی قوچان به مشهد واقع شده ، کوهستانی
چال ابهلغتنامه دهخداچال ابه . [ اُب ْ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای ورامین . (مرآت البلدان ج 4 ص 73).
چالابلغتنامه دهخداچالاب . (اِ مرکب ) گودالی که آب باران یا آب سیل و غیره در آن مانده و جمع شده باشد. چاله آب . گودال آب .
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبادة الغفاری . ابوعمرو می گوید: وی کسی است که در واقعه ٔ حدیبیه رسول خدا او را به عمامه ٔ خود بست و به درون چاه فرستاد، زیرا قوم بسیار
برکةدیکشنری عربی به فارسیتالا ب , درياچه , حوض درست کردن , استخر , ابگير , حوض , برکه , چاله اب , کولا ب , اءتلا ف چند شرکت با يک ديگر , اءتلا ف , عده کارمند اماده براي انجام امري , دست
poolدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخر، حوض، برکه، مخزن، ائتلاف، تصحیلات اشتراکی، ابگیر، چاله اب، کولاب، اب انبار، ائتلاف چند شرکت با یك دیگر، دسته زبده و کار ازموده، ائتلاف کردن، شریک شدن، باه
poolsدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخرها، استخر، حوض، برکه، مخزن، ائتلاف، تصحیلات اشتراکی، ابگیر، چاله اب، کولاب، اب انبار، ائتلاف چند شرکت با یك دیگر، دسته زبده و کار ازموده، ائتلاف کردن، شریک