چست و چالاکلغتنامه دهخداچست و چالاک . [ چ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) جلد و چابک . فرز و تند. زبر و زرنگ . تر وچسب . تند و تیز. رجوع به «چست » و «چست چالاک » شود.
رویلغتنامه دهخداروی . (اِ) چهر. چهره . رخ . رخسار. وجه . صورت . محیا. مطلع. طلعت . معرف . منظر. دیدار. گونه . سیما. رو. (یادداشت مؤلف ). رو و رخسار است که به عربی وجه گویند. (
گوشلغتنامه دهخداگوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرا
تخرورلغتنامه دهخداتخرور. [ ت ُ ] (ع ص ) مرد متوسط میان چالاکی و سستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جلدکارلغتنامه دهخداجلدکار. [ ج َ ] (ص مرکب ) کسی که به چالاکی و خوبی کاری را از پیش می برد. (ناظم الاطباء). که در کار چابک و زرنگ است و کار را به سرعت و صحّت انجام تواند داد.