چاقه بلوچهالغتنامه دهخداچاقه بلوچها. [ ق َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه که در 24 هزارگزی شمال خاوری تربت واقع شده است و 540 تن سکنه دارد. هوایش مع
چاقهلغتنامه دهخداچاقه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درزاب ، بخش حومه ٔ شهرستان مشهد است که در 44 هزارگزی شمال باختری مشهد بر سر راه مشهد به درزاب که مالرو عمومی است واقع شده اس
چاقهلغتنامه دهخداچاقه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت مشهد جزءبخش فریمان که در 72 هزارگزی شمال خاوری فریمان و در 4 هزارگزی مشرق راه شوسه سرخس به مشهد واقع شده است
چاقه محمدجانلغتنامه دهخداچاقه محمدجان . [ق َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه است که در 36 هزارگزی شمال خاوری تربت در دامنه ٔ کوه واقع شده هوایش
چانهگویش اصفهانی تکیه ای: čuna / zenaqdun طاری: čuna طامه ای: zanaqdân طرقی: azna کشه ای: zenaqdun نطنزی: čuna / zenaxdun
بلوچستانلغتنامه دهخدابلوچستان . [ ب َ چ ِ ] (اِخ ) نام ناحیه ٔ جنوب شرقی ایران و محدود است از شمال به سیستان ، ازجنوب به دریای عمان ، از مشرق به پاکستان ، از مغرب به شهرستانهای جیرف
زاهدانلغتنامه دهخدازاهدان . [ هَِ ] (اِخ ) نام جدید دزداب است که قصبه ای است در بلوچستانات ایران . (فرهنگ نظام ). از شهرستانهای استان هشتم کشور ایران و خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر
ایرانلغتنامه دهخداایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز
خونخوارهلغتنامه دهخداخونخواره . [ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) خونخوار. خورنده ٔ خون . خون آشام ، خونریز. کنایه از بسیار سفاک . کنایه از بیرحم . (یادداشت مؤلف ) : [ بلوچان ] مردما
برفلغتنامه دهخدابرف . [ ب َ ] (اِ) یکی از ریزشهای آسمانی و نیز نام پوششی که از آن بر زمین تشکیل می گرددو اگرچه در عرف این کلمه هم به آنچه می بارد و هم برآنچه بر زمین نشسته است