چاقالولغتنامه دهخداچاقالو. (ص مرکب ) چاق . فربه . پرگوشت . گوشتالو. چاق و چله . خپله . گرد و قنبلی . چاق و چقل .
چاقلولغتنامه دهخداچاقلو. (اِخ ) تیره ای از ایل اینانلوکه این ایل یکی از ایلات خمسه ٔ فارس میباشد که از قشقایی ها هستند و محل اقامتشان بیشتر در مشرق و جنوب شرقی ایالت فارس است . (
چاقالهلغتنامه دهخداچاقاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) چاغاله . چغاله . بادام با پوست سبز نارس ، اَخکوک ، بعضی میوه های سبز و نارس ، چون بادام و زردآلو و شفتالو ولی بیشتر در بادام گفته می
بلغمفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیخیال، بیقید، تنپرور، تنآسا ≠ زرنگ، فعال، پویا ۲. چاق، چاقالو، فربه ≠ لاغر، نزار ۳. خلط سینه
په و مهواژهنامه آزاد(اصفهان، سده) پَه و مَه؛ انسان کم خرد و احمق. پَه از واژۀ «پَپِه» آمده است، ولی مَه به نظر می رسد واژه ای بی معنی و صرفاً هم وزن پَه باشد، همان طور که مثلاً در
چاقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، پروار، قطور، کلفت، ضخیم، [ عریض 205]، درشت، سنگینوزن، تپل، گوشتالو، تپلمپل، چاقوچله، گنده، خیکی، گامبو، چاقالو، متورم، دکل، چهارپهلو، چهارشانه