چاغلغتنامه دهخداچاغ . (ترکی ، اِ) چاق . وقت و هنگام . (ناظم الاطباء) : در چاغ هولاکوخان و اباقاخان وجه آش اوردوها و خوانین بر شیوه و عادت مغول بود. (تاریخ غازانی ذیل ص 329). ||
چاقفرهنگ مترادف و متضاد۱. پروار، تنومند، خپل، خپله، سمین، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر، مردنی ۲. تندرست، سالم، سرحال، قبراق ≠ بیمار، مریض، مریضاحوال ۳. پرحجم، درشت، ضخیم ۴. باارزش، بزرگ
چاغالهلغتنامه دهخداچاغاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) چاقاله . چغاله . اَخکوک . بادام و زردآلو و هلوی سبز نارسیده . چاغاله بادام . بادام نارس . زرد آلوی نارس . هلوی نارس .- چاغاله مجتهد
چاغداوللغتنامه دهخداچاغداول . [ وُ ] (ترکی ،ص ، اِ) چغداول . چغدل . چغدول . گروهی که از پس لشکر براه روند و راننده ٔ لشکر باشند. || چنداول نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغدا