چارچوب دیرکderrick post, Samson post, king postواژههای مصوب فرهنگستانسازة چهارگوش بسیار مستحکمی که دیرک و افزارهای متعلق به آن بر روی آن نصب میشوند
چارچوبفرهنگ مترادف و متضاد۱. چهارچوب، چهارچوبه، چارچوبه ۲. قالب، کادر ۳. اسکلت، بدنه، قاب ۴. حیطه، قلمرو
چارچوبلغتنامه دهخداچارچوب . (اِ مرکب ) هر چهارچوب دروازه یعنی هر دو چوب بالائین و فرودین و هر دو چوب بازوی در. (آنندراج ). چارچوب در. چارچوبه . حاشیه ٔ چوبین در که دو مصراع یا لت
چارچوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد قاب، چوببست، داربست، اسکلت، ستون فقرات مهره، استخوان، دنده، غضروف قالب، بدنه، شاسی، پایه▲ کادر قاب عکس، قاب عینک
مشاورۀ راجرزیRogerian counselingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مشاورۀ ناهدایتگر که کارل راجرز آن را ابداع کرده است و مبتنی بر درک همدلانه و پذیرش چارچوب داوری مُراجع است
رویکرد یکپارچهintegral approachواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی فراپارادایم (metaparadigm) برای بهرهگیری از گستردهترین سطح دانش ممکن برای خلق چارچوبی تعبیری و کمک به درک واقعیتهای بالقوۀ فرارو که از عقلانیت تحلیلی
ذوقلغتنامه دهخداذوق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). ذَواق . مذاق . مذاقة. چاشنی گرفتن . || آزمودن مزه ٔ چیزی . امتحان