چارلنگلغتنامه دهخداچارلنگ . [ ل َ ] (اِخ ) چهارلنگ . نام قبیله ای از ایل بختیاری . طائفه ای از ایل بختیاری مشتمل بر پنج طائفه بزرگ . و رجوع به چهارلنگ شود.
چارلنگرلغتنامه دهخداچارلنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ مرکب ) کشتی بزرگ که چهارلنگر داشته باشد. (آنندراج ) : لنگر شکوه باد کند دفع، پس چرادر چارلنگر است روان باد صرصرش . خاقانی .چو طوفانی دی
چارلنگرلغتنامه دهخداچارلنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ مرکب ) کشتی بزرگ که چهارلنگر داشته باشد. (آنندراج ) : لنگر شکوه باد کند دفع، پس چرادر چارلنگر است روان باد صرصرش . خاقانی .چو طوفانی دی
چهارلنگرلغتنامه دهخداچهارلنگر. [ چ َ / چ ِ ل َگ َ ] (ص مرکب ) که لنگر چهار دارد. کشتی بزرگ که چهار لنگر داشته باشد. || (اِ مرکب ) کنایه ازچهار دست و پای حیوان باشد. رجوع به چارلنگر
شکوهلغتنامه دهخداشکوه . [ ش ُ ] (اِ) شأن . شوکت . حشمت . بزرگی . بزرگواری . جاه و جلال . (از برهان ) (ناظم الاطباء). حشمت . بزرگی . (لغت فرس اسدی ). جلال . بزرگی . (آنندراج ) (