چارغلغتنامه دهخداچارغ . [ رُ ] (ترکی ، اِ) نوعی از پای افزار است که بیشتر دهقانان بپای خودبندند. (برهان ). قسمی از پای افزار روستائیان . (ناظم الاطباء). پوزار. پای افزار دهقانان
چارغفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی کفش چرمی با بندها و تسمههای دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده میشود؛ پاتابه؛ پالیک.
چارقلغتنامه دهخداچارق . [ رُ ] (اِخ ) از قرای خدابنده لوی خمسه و جدیدالنسق . ملکی نواب والا رکن الدوله محمدتقی میرزا است . هوایش ییلاق و زراعت آنجا دیمی و آبی است . یکرشته قنات
چارقلغتنامه دهخداچارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردولی اسدآباد شهرستان همدان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری قصبه ٔ اسدآباد و 5 هزارگزی جنوب چنار. کوهستانی سردسیر با 241 نف
چارقلغتنامه دهخداچارق . [ رُ ] (ترکی ، اِ) چارغ .نوعی از پاافزار. (آنندراج ). نوعی از کفش صحرائیان .(غیاث ). چاروق . پوزار. پای افزار. پاپوش . چاموش . شم .پالیک . قسمی کفش . نوع
چار چارگویش بختیاریچارچار، سردترین روزهاى زمستان درماه بهمن، چهار روز آخر چله بزرگ وچهار روز اول چله کوچک = 7 تا 10 و11 تا 14 بهمن.
چاروغلغتنامه دهخداچاروغ . (ترکی ، اِ) چارغ . (برهان ) (آنندراج ). پای افزار دهقانان .(برهان ) (آنندراج ). پوزار. کفش . نوعی کفش مخصوص روستائیان . و رجوع به چارغ و چارق و چاروق و
چاروقلغتنامه دهخداچاروق . (ترکی ،اِ) چاروغ . چارغ . چارق . کفش مخصوص دهقانان . پای افزار مخصوص روستائیان . نوعی کفش که دهقانان و روستائیان پوشند. و رجوع به چارغ و چارق و چاروغ و
پوزارلغتنامه دهخداپوزار. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) شکسته ٔ پاافزار (از پا و افزار) کفش . پاپوش . چموش . پاچنگ . پازنگ . پاژنگ . پاچیله . پاهنگه . پای افزار. پایزار. و بالاخص کفش درشت و
چارخلغتنامه دهخداچارخ . [ رُ ] (ترکی ، اِ) چارق . کفش درشت روستایی . نوعی پای افزار که دهقانان و روستائیان در پای کنند : سواران ولی بر نمد زین چارخ شجاعان ولیکن بفسق و بساغر. عم