پی گم کردنلغتنامه دهخداپی گم کردن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایز گم کردن . رد اثر. پوشیدن اثر پای : چرا مرکبم را نیفتاد سم چرا پی نکردم درین راه گم . نظامی .گم کرد پی از می
پی کسی را گم کردنلغتنامه دهخداپی کسی را گم کردن . [ پ َ / پ ِ ی ِ ک َ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گم کردن ِ رد پای او.
پی گم کردنلغتنامه دهخداپی گم کردن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایز گم کردن . رد اثر. پوشیدن اثر پای : چرا مرکبم را نیفتاد سم چرا پی نکردم درین راه گم . نظامی .گم کرد پی از می
پی غلط راندنلغتنامه دهخداپی غلط راندن . [ پ َ / پ ِ غ َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) نشان غلط کردن . پی گم کردن : پی غلط راندن اجتهادی نیست بر غلط خواندن اعتمادی نیست .نظامی .
پی کور کردنلغتنامه دهخداپی کور کردن . [ پ َ / پ ِ کو ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی نشان شدن . (برهان ). || پی گم کردن ، مقابل پی بردن (انجمن آرا). || محو کردن رد پای تا کسی بدان پی ن
رد گم کردنلغتنامه دهخدارد گم کردن . [ رَ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، پی گم کردن . اثر چیزی یا کاری را از بین بردن . ایز گم کردن . بمجاز، گمراه ساختن . توجه و نظر کسی را از