پی چلولغتنامه دهخداپی چلو. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلده ٔ کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر. کوهستانی ، سردسیر،دارای 160 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی ،محصول آنجا غلات
پیچولغتنامه دهخداپیچو. [ چ ُ ] (اِخ ) نام قصبه و اسکله ای است در ایالت کالابره اولتریوره ، واقع در 8هزارگزی شمال شرقی مونتلیونه . (قاموس الاعلام ترکی ).
پیرلولغتنامه دهخداپیرلو. (اِخ ) دهی از دهستان انگوت بخش کرمی شهرستان اردبیل . واقع در 24هزارگزی شمال باختری کرمی و 14هزارگزی شوسه ٔ کرمی به اردبیل .جلگه ، گرمسیر، دارای 140 تن سک
پیرلوجهلغتنامه دهخداپیرلوجه . [ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. واقع در 26هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 7هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. جلگه ، سردسی
پیغلوشلغتنامه دهخداپیغلوش . (اِ مرکب ) مقلوب پیلغوش و پیلغوش نیز مبدل پیلگوش [ است ] که بجهت پهنی برگ آنرا بگوش پیل تشبیه کرده اند. (آنندراج ). گلی است از جنس سوسن و آنرا سوسن آسم
پیلولغتنامه دهخداپیلو. (اِ) اراک . چوبی که بدان مسواک کنند و عربان اراک خوانند. (برهان ). چوب دندان شوی . درختی است که بچوب آن مسواک کنند و آنرااراک گویند. (منتهی الارب ): عرمض
چپینلغتنامه دهخداچپین . [ چ ُ / چ َپ ْ پی ] (اِ) طبقی باشد از بید بافته . (فرهنگ اسدی ). سله ای باشد که از بید بافند چون طبقی . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ). طبقی را گویند ک
پشت بندلغتنامه دهخداپشت بند. [ پ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) دیواری کوتاه در پی دیواری بلند برای نگاه داشتن آن از افتادن . بنائی پشت دیوار تا برپای ماند. || مدد. معین . ردیف . || ذخیره در س
پزلغتنامه دهخداپز. [ پ َ ] (نف مرخم ) مخفف پزنده و این لفظ چون مزید مؤخردر آخر بسیاری از کلمات درآید: آجرپز. آشپز. آهک پز.پاچه پز. پی تی پز. پلوپز. چای پز. چلوپز. حلواپز. حلی
اسمولنسکلغتنامه دهخدااسمولنسک . [ اِ م ُ ل ِ ] (اِخ ) شهری در روسیه ، کرسی ناحیه ٔ حکومت قدیم اسمولنسک ، در ساحل یسارنهر دنیِپر، در 700 کیلومتری جنوب شرقی پطرزبورگ ، در 415 کیلومتری
لیفلغتنامه دهخدالیف . (اِ) کیسه ٔ صابون . کیسه ای از پارچه ٔ نازک که صابون در آن نهند و تن شویند با آن . کیسه ای از ململ یا چلوار و امثال آن که صابون در آن نهاده و بدن را بدان