پیدا کردنلغتنامه دهخداپیدا کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار کردن . نمایاندن . عرض . عرض کردن . افصاح . آشکار کردن . ظاهر ساختن . واضح کردن . روشن کردن . هویدا کردن . صَدع
پیکار کردنلغتنامه دهخداپیکار کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگ کردن . حرب کردن . نبرد کردن . رزم ساختن . پیکار ساختن . ملاهاة. معاقمة. لجاج . (منتهی الارب ). منازعه . (تاج ال
پیدا کردنگویش اصفهانی تکیه ای: beyuzi طاری: vošt(mun) طامه ای: voštan طرقی: di kardmun/yoštmun کشه ای: voštmun نطنزی: vâyoštan/ di kardan
انداختنلغتنامه دهخداانداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (
برداشتنلغتنامه دهخدابرداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رفع. (ترجمان القرآن ). رفع کردن . بلند کردن . (آنندراج ). نبر. (منتهی الارب ). بالا گرفتن . بر بردن . بالا بردن : الشغر؛ پای بر
پاسلغتنامه دهخداپاس . (اِ) حَرَس . حراست . نگاهبانی . نگهبانی . نگاهداری : دلیر و خردمند و هشیار باش بپاس اندرون سخت بیدار باش . فردوسی .تو کرپاس را دین یزدان شناس کشنده چهار آ
زرلغتنامه دهخدازر. [ زَ / زَرر ] (اِ) طلا را گویند، و آن را به عربی ذهب خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). اکثر بمعنی طلا و ذهب آید. (غیاث اللغات ). فلزی است زرد و گرانبه
حاتملغتنامه دهخداحاتم .[ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد طائی مکنی به ابوسفانه . مردی سخی و جوانمرد ازقبیله ٔ طی ّ که عرب به سخا و کرم وی مَثل زند: اکرم من حاتم طی . و در فارسی مثل