پی بندی شدنلغتنامه دهخداپی بندی شدن . [ پ َ / پ ِ ب َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) بسته شدن پی و بنیاد دیوار دررفته با سنگ و آهک و سیمان و جز آن . رجوع به پی بندی شود.
پی بندیلغتنامه دهخداپی بندی . [ پ َ / پ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل محکم کردن پی بنا با سنگ و آهک و سیمان و امثال آن . عمل بستن پی . با فعل کردن و شدن صرف شود.
پی بندیلغتنامه دهخداپی بندی . [ پ َ / پ ِ ب َ ] (ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) ذوات الارجل المفصلیة. ج ، پی بندیان .
پی بندی کردنلغتنامه دهخداپی بندی کردن . [ پ َ / پ ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محکم کردن پی و بنیاد بنا با سنگ و آهک و سیمان و جز آن .
پی بدیلغتنامه دهخداپی بدی . [ ب ُ / با ] (اِخ ) جُرج . بشردوست آمریکائی ،متولد در دانور. وی ببسط و توسعه ٔ تعلیمات در میان طبقات کارگر کمک بسیار کرده است (1795 - 1869 م .).
پی بندیلغتنامه دهخداپی بندی . [ پ َ / پ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل محکم کردن پی بنا با سنگ و آهک و سیمان و امثال آن . عمل بستن پی . با فعل کردن و شدن صرف شود.
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) (میر...) فندرسکی . از حکماء و عرفای عصر شاه عباس کبیر صفوی است و کنیت او نام اوست و جامع معقول و منقول و فروع و اصول بود و ب
پیرانلغتنامه دهخداپیران . (اِخ ) پهلوانی مشهور از توران و سرلشکر افراسیاب فرزند ویسه . (برهان ) (جهانگیری ). نام سپه سالار افراسیاب . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از قهرمانان
درآمدنلغتنامه دهخدادرآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن
بنیاد افکندنلغتنامه دهخدابنیاد افکندن . [ ب ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنا نهادن . (آنندراج ). پی افکندن . (فرهنگ فارسی معین ) : چه نکو گفت آن بزرگ استادکه وی افکند شعررا بنیاد. سنائی .سر