پیک پیکلغتنامه دهخداپیک پیک . (اِ صوت ) حکایت صوت عطسه های پیاپی مزکوم . آواز عطسه ٔ پیاپی زکام زده . صوت عطسه های خرد آواز پی در پی .پیک پیک عطسه کردن ؛ عطسه های پیاپی خرد آواز کر
پیک و پیکلغتنامه دهخداپیک و پیک . [ ک ُ ] (اِ صوت مرکب ) آواز عطسه های پیاپی کسی که تازه سرما خورده باشد. پیک پیک .
پیکلغتنامه دهخداپیک . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) (از اوستائی پدیکا، لغةً بمعنی پیاده رونده و مجازاً قاصد) کسی که مأمور رساندن بارها و نامه های پستی است از جایی بجایی . برید . فیج . (م
پیک نیکلغتنامه دهخداپیک نیک . (فرانسوی ، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی .
پیک و پیکلغتنامه دهخداپیک و پیک . [ ک ُ ] (اِ صوت مرکب ) آواز عطسه های پیاپی کسی که تازه سرما خورده باشد. پیک پیک .
پیکلغتنامه دهخداپیک . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) (از اوستائی پدیکا، لغةً بمعنی پیاده رونده و مجازاً قاصد) کسی که مأمور رساندن بارها و نامه های پستی است از جایی بجایی . برید . فیج . (م
شمس تبریزیلغتنامه دهخداشمس تبریزی . [ ش َ س ِ ت َ ] (اِخ )محمدبن علی بن ملک داد. ملقب به شمس الدین . عارف معروف (متولد 582 و متوفای پس از 645 هَ . ق .). خاندان وی از مردم تبریز بودند.
دولغتنامه دهخدادو. [ دُ ] (عدد، ص ، اِ) عدد معروف که ترجمه ٔ اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. (آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه . یک با یک . اثنان . اثنتان . اثنین .
پیک نیکلغتنامه دهخداپیک نیک . (فرانسوی ، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی .