پیکرنگارلغتنامه دهخداپیکرنگار. [ پ َ / پ ِ ک َ ن ِ ] (نف مرکب ) نقاش . نگارنده ٔ پیکر. صورت ساز. مصوِّر : چو دست و عنان تو ای شهریاردر ایوان ندیده ست پیکرنگار. فردوسی .نه پیکر، خالق
پرنگارلغتنامه دهخداپرنگار. [ پ ُ ن ِ ] (ص مرکب ) بسیارنقش : بهشتی بد آراسته پرنگارچو خورشید تابان بخرم بهار. فردوسی .پشیمان شد از کرد خود شهریاراز آن پنبه و جامه ٔ پرنگار. فردوسی
پیرکنارکلغتنامه دهخداپیرکنارک . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. واقع در 15هزارگزی جنوب قلعه زراس . کنار راه مالرو برد چهارپیر به آب زالو. کوهستانی . معتدل ودار
پیرگاریلغتنامه دهخداپیرگاری . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گندزلوی بخش مرکزی شهرستان شوشتر. واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 1هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ دزفول به شوشتر. دار
پیکرگردلغتنامه دهخداپیکرگرد. [ پ َ / پ ِ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی )ظاهراً همان پیکارکرد است . رجوع به پیکارکرد شود.
پیکرگرازلغتنامه دهخداپیکرگراز. [ پ َ / پ ِ ک َ گ ُ ] (ص مرکب ) دارای نقش و تصویر گراز (علم ، درفش ) : درفشی پس پشت پیکرگرازسرش ماه سیمین و بالا دراز.فردوسی .
تیمانتلغتنامه دهخداتیمانت . (اِخ ) پیکرنگار یونان باستان که در قرن 4 ق .م . می زیست . او رقیب پارهازیوس بود و اثر مشهوری بنام قربانی ایفی ژنی از او باقیمانده است . (از لاروس ). رج
باچولغتنامه دهخداباچو. (اِخ ) یکی از پیکرنگاران فلورانس است و به «باچو دا مونته لوپو» شهرت پیدا کرده . (1445 - 1523م .). (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
کالابرسلغتنامه دهخداکالابرس . [ رِ ] (اِخ ) بقولی دیگر ماتیا پرتی پیکرنگار فرسکی ایتالیائی که در تاورنا از ناحیه ٔکالابر بدنیا آمد. هنرمندپرکاری بود ولی آثارش چندان مورد توجه نبوده
گاتولغتنامه دهخداگاتو. [ ت ُ ] (اِخ ) ژاک ادوار. نام پیکرنگار و کنده کار ممتاز فرانسوی . وی بسال 1788م . در پاریس تولد و در 1881 م . بدانجا وفات یافت .