پیکارگاهلغتنامه دهخداپیکارگاه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ . جنگ جای . پیکارگه . حربگاه . رزمگاه : سه راه است از ایدر بدان بارگاه که ارجاسپ خواندش به پیکارگاه . فردوسی .دوزخ
پیکارگهلغتنامه دهخداپیکارگه . [ پ َ / پ ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) پیکارگاه . میدان جنگ . حربگاه . جنگ جای . رزمگه : از برای آنکه در پیکارگه روی هواپرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. مس
پیردرگاهلغتنامه دهخداپیردرگاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 42 هزارگزی جنوب الیگودرز. کنار راه مالروچشمه ریزان به قلعه هومه جلگه ، معتدل .
پیرگاهلغتنامه دهخداپیرگاه . (اِخ ) دهی از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. واقع در 28هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان . کنار راه مسجدسلیمان به لالی . کوهستانی ، گرمسیر، م
پیکارخواهلغتنامه دهخداپیکارخواه .[ پ َ / پ ِ خوا / خا ] (نف مرخم مرکب ) پیکارجوی . جنگ جوی . طالب جنگ . طالب حرب . خواستار رزم : نه سام و نریمان و گورنگ شاه نه گرشاسب جنگی پیکارخواه
پیکارسازلغتنامه دهخداپیکارساز. [ پ َ /پ ِ ] (نف مرکب ) که پیکار سازد. که جنگ در اندازد. که رزم آغازد. که حرب ترتیب دهد : ز بس خشت گردان پیکارسازشده پیل چون در نیستان گراز. اسدی .نمد
پیکارگهلغتنامه دهخداپیکارگه . [ پ َ / پ ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) پیکارگاه . میدان جنگ . حربگاه . جنگ جای . رزمگه : از برای آنکه در پیکارگه روی هواپرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. مس
گاهلغتنامه دهخداگاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فر
کاخ صدستونلغتنامه دهخداکاخ صدستون . [ خ ِ ص َ س ُ ] (اِخ ) از کاخهای تخت جمشید. در رساله ٔ «شرح اجمالی آثار تخت جمشید» آمده : کاخ صدستون در مشرق کاخ آپادانا واقع گشته از دیوار خشتی مش
پیردرگاهلغتنامه دهخداپیردرگاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 42 هزارگزی جنوب الیگودرز. کنار راه مالروچشمه ریزان به قلعه هومه جلگه ، معتدل .
پیرگاهلغتنامه دهخداپیرگاه . (اِخ ) دهی از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. واقع در 28هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان . کنار راه مسجدسلیمان به لالی . کوهستانی ، گرمسیر، م