پیچه زدنلغتنامه دهخداپیچه زدن . [ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) روی بند مویینه بر روی آویختن . در نقاب مویین شدن . روبند زدن . پیچه به رخ آویختن .
مقطع نوع AA-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن مقاومتویژة الکتریکی با عمق افزایش مییابد
گرمای ویژهspecific heatواژههای مصوب فرهنگستانمقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
سِنج پاییpedal cymbal, hi-hat cymbal, choke cymbal, hi-hats, Charleston cymbalواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سِنج که دو صفحۀ آن روبهروی هم و بر روی یک پایۀ عمودی قرار میگیرند و با فشار آوردن بر روی پایی (pedal) به هم کوبیده میشوند
پیچهلغتنامه دهخداپیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) قسمی روی بند از موی سیاه بافته . روبند زنان بافته از موی یال و دم اسب برنگ سیاه . روی بند و نقاب از موی دم و یال اسب . نقاب زنان از موی دم اسب بافته . روبند موئینه . چیزی مربع مستطیل شکل از موی یال اسب بافته که بعض ز
پیچهلغتنامه دهخداپیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) لبلاب . (دهار). پیچک . (جهانگیری ). گیاهی که بر درخت پیچد و عربان لبلاب و عشقه گویندش . فرغند. غساک ، گیاهی که بیخ ندارد و بدرختی که درپیچد خشک گرداند. آن را غساک و فرغند و نویچ نیز گویند و بتازیش عشقه و لبلاب نامند
پیچهفرهنگ فارسی عمیدروبندۀ زنان به رنگ سیاه که از یال و دم اسب بافته میشود و بعضی زنان مسلمان در خارج از منزل به چهرۀ خود میزنند.
پیچهفرهنگ فارسی معین(چِ) (اِ.) 1 - نوعی روبند بافته شده از موی یال و دم اسب به رنگ سیاه که زنان بر چهره می زنند، نقاب ، حجاب . 2 - گیس عاریه . 3 - سایبان بالای در.
دل پیچهلغتنامه دهخدادل پیچه . [ دِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) ذوسنطاریا، و آن اسهالی باشد با درد امعاء و خون . اسهال با درد امعاء. اسهال با درد. اسهال خونی . پیچ پیچش . پیچاک . زورپیچ . شکم پیچ . سحج . نستاک . سرقدم . (یادداشت مرحوم دهخدا). دل درد. پیچش . زور نشستن
پیچهلغتنامه دهخداپیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) قسمی روی بند از موی سیاه بافته . روبند زنان بافته از موی یال و دم اسب برنگ سیاه . روی بند و نقاب از موی دم و یال اسب . نقاب زنان از موی دم اسب بافته . روبند موئینه . چیزی مربع مستطیل شکل از موی یال اسب بافته که بعض ز
پیچهلغتنامه دهخداپیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) لبلاب . (دهار). پیچک . (جهانگیری ). گیاهی که بر درخت پیچد و عربان لبلاب و عشقه گویندش . فرغند. غساک ، گیاهی که بیخ ندارد و بدرختی که درپیچد خشک گرداند. آن را غساک و فرغند و نویچ نیز گویند و بتازیش عشقه و لبلاب نامند
چادر پیچهلغتنامه دهخداچادر پیچه . [ دَ / دُ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چادر، حجاب زنان و پیچه ، نقاب آنان . پیچه . رجوع به پیچه شود.
سپیچهلغتنامه دهخداسپیچه . [ س ُ / س ِ / س َ چ َ / چ ِ ] (اِ) آنچه روی سرکه و شراب بسته مانده مانند قیماق که بر سر شیر بسته شود. (آنندراج ) (انجمن آرا) : آبش همه شاش