پیونیدنلغتنامه دهخداپیونیدن . [ پ َ/ پ ِ وَ دَ ] (مص ) پیوستن . پیوند کردن : درخت آسان توان از بن بریدن ولکن باز نتوان پیونیدن .فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).
پیونیدنفرهنگ فارسی عمیدپیوند دادن؛ پیوند کردن: ◻︎ درخت آسان توان از بن بریدن / ولکن باز نتوان پیونیدن (فخرالدیناسعد: لغتنامه: پیونیدن).
پیونیدنیلغتنامه دهخداپیونیدنی . [ پ َ / پ ِ وَ دَ ] (ص لیاقت ) درخور پیونیدن . که تواند پیونیدن . که پیوند خورد. خورای پیوستن .
بنلغتنامه دهخدابن . [ ب ُ ] (اِ) بنیاد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). پایه . اساس . پای . اصل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو بشنید ازو مرد داناسخن مر آن نامه را پاسخ افکند بن . فردوسی .ز دستور پرسی
پیونیدنیلغتنامه دهخداپیونیدنی . [ پ َ / پ ِ وَ دَ ] (ص لیاقت ) درخور پیونیدن . که تواند پیونیدن . که پیوند خورد. خورای پیوستن .