پیوندینۀ دیررسdelayed graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ پوستی که دوباره به خاستگاهش بخیه میشود تا بعداً به ناحیۀ گیرندۀ دیگری پیوند زده شود
پیوندینۀ استخوانیbone graftواژههای مصوب فرهنگستانقطعهاستخوانی که ازطریق پیوند جانشین استخوان آسیبدیده میشود
پیوندینۀ استخوانی برنشاندهonlay bone graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ استخوانی که بر روی بخش قشری استخوان دریافتکنندۀ پیوند مستقر میشود
پیوندینۀ اسفنجیsponge graftواژههای مصوب فرهنگستانقطعهاسفنج طبیعی که برای جلوگیری از پر شدن فضای ضایعه به درون زخم وارد میشود و در مراحل بعدی برداشته میشود
پیوندینۀ آبکشیsieve graftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوندینۀ پوستی که در آن سوراخهایی ایجاد میکنند تا سطح بزرگتری را پوشش دهد و از قطعات مدور برجایمانده از سوراخها نیز برای پوشش دادن کنارها استفاده میک
پیوندینۀ آزادfree graftواژههای مصوب فرهنگستانپیوندینهای که، برعکس پیوندینۀ پایدار، کاملاً از بستر جدا شده است
غده ٔ درقیلغتنامه دهخداغده ٔ درقی . [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا تیروئید ، این غده در حیوانات تعدادش زیاد ولی در انسان غده ٔ فردی است و در عین حال قرینه است در
پیوستنلغتنامه دهخداپیوستن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص ) مقابل گسیختن . متصل کردن . اتصال دادن . وصل . (دهار) (تاج المصادر). وصیلة؛ بهم آوردن . ترصیص ؛ بهم کردن . (دهار). الحاق کردن
دلیللغتنامه دهخدادلیل . [ دَ ] (ع ص ، اِ) راهنما. رهبر. رهنمون . راهنما. (منتهی الارب ). راهبر. (دهار). راهبر و راهنما. (غیاث ). راه نماینده . (آنندراج ). مرشد. (اقرب الموارد).
طغرل بیکلغتنامه دهخداطغرل بیک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (طغرل اول ) محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ، ملقب به رکن الدین و الدوله ، المکنی به ابوطالب (429 تا 455 هَ . ق .). درراحةا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالصمد الشیرازی ، مکنی به ابونصر. در تاریخ بیهقی نام وی در چند جا با لقب خواجه و خواجه ٔ بزرگ و خواجه عمید آمده است . وی از