پفورتنلغتنامه دهخداپفورتن . [ ف ُ ت ِ ](اِخ ) لوئی شارل هانری دو. مرد سیاسی اهل باوار متولد در رید . وی حریف بیسمارک بود و در مبارزه با اومغلوب گردید. و مولد او 1811 و وفات 1880 م
پیرتنلغتنامه دهخداپیرتن . [ ت َ ] (اِخ ) دهی کوچک از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 21هزارگزی شمال باختری ایزه و2هزارگزی شمال خاوری راه مالرو شکوری به سیدنجف علی . دارای 40 تن
پیورنلغتنامه دهخداپیورن . [ رَ ] (اِخ ) نام حوضی قرب کوه موسوم به «نیل » در هندوستان . (ماللهند بیرونی ص 128) .
پیوستنیلغتنامه دهخداپیوستنی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (ص لیاقت ) ازدر پیوستن . که پیوستن تواند. درخور پیوستن .
پیوستنفرهنگ انتشارات معین(پِ وَ تَ) (مص م .) 1 - وصل کردن ، اتصال دادن . 2 - افزودن ، ملحق کردن . 3 - وصلت کردن ، ازدواج کردن . 4 - سرودن ، به نظم درآوردن .
پفورتنلغتنامه دهخداپفورتن . [ ف ُ ت ِ ](اِخ ) لوئی شارل هانری دو. مرد سیاسی اهل باوار متولد در رید . وی حریف بیسمارک بود و در مبارزه با اومغلوب گردید. و مولد او 1811 و وفات 1880 م
پیرتنلغتنامه دهخداپیرتن . [ ت َ ] (اِخ ) دهی کوچک از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 21هزارگزی شمال باختری ایزه و2هزارگزی شمال خاوری راه مالرو شکوری به سیدنجف علی . دارای 40 تن
پیورنلغتنامه دهخداپیورن . [ رَ ] (اِخ ) نام حوضی قرب کوه موسوم به «نیل » در هندوستان . (ماللهند بیرونی ص 128) .
پیوستنیلغتنامه دهخداپیوستنی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (ص لیاقت ) ازدر پیوستن . که پیوستن تواند. درخور پیوستن .