پیه دارولغتنامه دهخداپیه دارو. (اِ مرکب ) مخلوطی از پیه و لوئی برای گرفتن کافتگی های صاروج حوض وجز آن . ترکیبی از پیه و پنبه که برای سد کردن سوراخ پهلوی شیر آب انبار و جز آن کنند. پ
پیهلغتنامه دهخداپیه . [ پ َ ی َ / ی ِ ] (اِ) آرد جو بریان کرده . پست جوبریان کرده . قاووت . قاووت که از آرد جو برشته کنند. نوعی قاووت که مازندرانیان از آرد جو بوداده کنند.
بندگیرلغتنامه دهخدابندگیر. [ ب َ ] (اِ مرکب ) ساروجی که از آهک و پیه و پنبه و یا مو ترتیب دهند و در حمام و حوض جهت منع تراوش آب بکار برند و پیه دارو نیز گویند. || تیر بزرگ عمارت .
انگلغتنامه دهخداانگ . [ اَ ] (اِ) ممر آب را گویند که کوزه گران از سفال سازند و بجهت مرور کردن آب بهم وصل کنند. (برهان قاطع). لوله ای که از سفال سازند و در آبراهه چندین عدد آن ر
پمادفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمادۀ دارویی نرمی که با داروهای مختلف و بعضی روغنها، نظیر وازلین، لانولین، پیه، و روغن زیتون برای مالیدن روی زخم یا ورم درست کنند.
دست کشیدنلغتنامه دهخدادست کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دست مالیدن و ملامسه کردن . (برهان ) : به داروی فراموشی کشم دست بیاد ساقی دیگر شوم مست . نظامی .گر ز لبی شربت شیرین چش
روغنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مادهای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی، و صنعتی دارد.۲. [قدیمی] مادهای که از پیه به دست میآوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار میبردند؛