پیمانکارلغتنامه دهخداپیمانکار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) مقاطعه کار. پدراتچی . کنتراتچی . مقاطعه چی . کسی که انجام دادن کاری را در قبال مبلغ معینی پول تعهد کند. || در اصطلاح مالیات ب
پیمانکارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که انجام دادن کاری را در برابر پول معینی برعهده بگیرد؛ مقاطعهکار؛ کُنتُراتچی.
پیمانکارcontractorواژههای مصوب فرهنگستانیکی از دو طرف پیمان که کار را برای کارفرما و به حساب او انجام میدهد
اعتصابلغتنامه دهخدااعتصاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص )صبر گزیدن و خوشنود شدن بچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و بدین معنی با حرف «باء» متعدی شود. || عصبه عصبه شدن قوم . (
هابزلغتنامه دهخداهابز. (اِخ ) تامس . حکیم و فیلسوف انگلیسی . در سال 1588 م . در مالمزبری یکی از شهرهای کوچک انگلستان تولد یافته و در سال 1679 در نودودو سالگی درگذشته است . تحصیل
کاغذلغتنامه دهخداکاغذ. [ غ َ ] (اِ) کلمه ٔ فارسی است . (فیروزآبادی ) (منتهی الارب ) . قرطاس . (دهار) (ترجمان القرآن ). ورق . درج . (منتهی الارب ). بیاض . ورقه . طِرس .چنین گفت ر
عهدلغتنامه دهخداعهد. [ ع َ ] (ع اِ) اندرز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وصیت . (از اقرب الموارد) : بدو گفت کاین عهد من یاد دارهمه گفت ِ بدگوی را باد دار. فردوسی .ت
پیمانلغتنامه دهخداپیمان . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) از پهلوی پَتْمان و اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن و اندازه گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عهد. (منتهی الارب ) (برهان ). قرارد