اندازهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. هرچه با آن چیزی را بسنجند؛ آنچه مقدار چیزی را با آن تعیین کنند؛ مقدار؛ مقیاس؛ پیمانه.۲. کمیتی که بتوان آن را بر اساس معیارهای مخصوص سنجید.۳. حد معقول و مورد
پیمان کردنلغتنامه دهخداپیمان کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعهد شدن .عهد کردن . پذیرفتن از. تعهد. شرط. (دهار) (تاج المصادر). اشتراط. (تاج المصادر بیهقی ). عقد. (دهار). (تاج
گل مختوملغتنامه دهخداگل مختوم . [ گ ِ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طین مختوم . ترسیژیله این گل را «طین البحیره » نیز نامند، زیرا آنرا از محلی آبگیر استخراج میکردند (دیسقوریدس )
شابرقانلغتنامه دهخداشابرقان . [ ب ُ ] (معرب ، اِ) معرب شاپورگان . فولاد ذکر. اسطام . (دزی ج 1 ص 714) حدید الصلب . پولاد معدنی .پولاد طبیعی . ابوریحان بیرونی در الجماهر فی معرفة الج
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از