پیلاسلغتنامه دهخداپیلاس . (اِ مرکب ) پیلاسته . پیلسته ، بمعنی عاج که دندان پیل باشد. (آنندراج ). رجوع به پیلسته شود.
پیلاسلغتنامه دهخداپیلاس . (اِخ ) قصبه ای است در خطه ٔ اندلس از اسپانیا، در ایالت اشبیلیه . واقع در 30 هزارگزی جنوب غربی شهر اشبیلیه . آنجا بنا به روایتی میهن موریلو یکی از بزرگتر
پالاسیوملغتنامه دهخداپالاسیوم . (اِخ ) تلفظ فرانسوی (پالاتن ). یکی از تلال هفتگانه ٔروم قدیم که شهر روم را نخست بر فراز آن تل ها بنا نهادند و بموجب روایات کهن مسکن رمولوس و اِواندر
پریلاسلغتنامه دهخداپریلاس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام رئیس یونانی دسته ٔ یونانی از سی سی نیان که در جدال میکال که بین ایرانیان و یونانیان روی داد کشته شد.
پلاس انداختنلغتنامه دهخداپلاس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان ساختن و پراکنده کردن باشد. (برهان قاطع). پریشان و پراکنده ساختن . (فرهنگ رشیدی ).
پلاس آخورلغتنامه دهخداپلاس آخور. [ پ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) توبره : از تمنای پلاس آخور خاص تو فتادبر سر نفس نباتی هوس نشو و نما. سیف اسفرنگ . || مجازاً بمعنی شرم زن : گرد پلاس آخور دریده
فیلستهلغتنامه دهخدافیلسته .[ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) پیلسته . (فرهنگ فارسی معین ). پیل استخوان . پیلس . پیلاس . دندان فیل . عاج . رجوع به پیلسته شود. || روی و رخساره . (برهان )
پالاسیوملغتنامه دهخداپالاسیوم . (اِخ ) تلفظ فرانسوی (پالاتن ). یکی از تلال هفتگانه ٔروم قدیم که شهر روم را نخست بر فراز آن تل ها بنا نهادند و بموجب روایات کهن مسکن رمولوس و اِواندر
پریلاسلغتنامه دهخداپریلاس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام رئیس یونانی دسته ٔ یونانی از سی سی نیان که در جدال میکال که بین ایرانیان و یونانیان روی داد کشته شد.
پلاس انداختنلغتنامه دهخداپلاس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان ساختن و پراکنده کردن باشد. (برهان قاطع). پریشان و پراکنده ساختن . (فرهنگ رشیدی ).
پلاس آخورلغتنامه دهخداپلاس آخور. [ پ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) توبره : از تمنای پلاس آخور خاص تو فتادبر سر نفس نباتی هوس نشو و نما. سیف اسفرنگ . || مجازاً بمعنی شرم زن : گرد پلاس آخور دریده