پیشلغتنامه دهخداپیش . (اِ) برگ درخت خرما. (جهانگیری ). برگ خرما (لغت بلوچ در چاه بهار و نیک شهر). شاخ درخت خرما. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بگفته ٔ رشیدی لیف خرما، اما در
پیشلغتنامه دهخداپیش . (اِ) ساحل . کنار : بیامد تهمتن به توران زمین خرامید تا پیش دریای چین . فردوسی .ز خرگاه تا پیش دریای چین ترا بخشم و گنج ایران زمین . فردوسی .ز کشمیر تا پیش
پیشلغتنامه دهخداپیش . (اِ) ضمه و تلفظ آن «اُ» باشد. ضم ّ (حرکت ). رفع (اِعراب ). یکی از سه حرکت حروف ، دو حرکت دیگر زبر یا فتح و زیر یا کسر است . نیز رجوع به تاریخ تمدن اسلام ج
پیشلغتنامه دهخداپیش . (اِ) قُبُل . مقابل پس ، دُبُر. مقابل پشت . || بخش قدامی . مقابل قسمت خلفی از چیزی : بدرد همی پیش پیراهنش درخشان شود آتش اندر تنش . فردوسی .عقوة، ساحة؛ پیش
پیشکارلغتنامه دهخداپیشکار. (اِ مرکب ، ص مرکب ) شاگرد و مزدور. (برهان ). || خادم . خادمه . سرپائی . پیشخدمت . خدمتکار. پرستنده . فرمانی . فرمانبرداری . مطیع. بزرگترین چاکر و نوکر ه
پیشکینلغتنامه دهخداپیشکین . (اِخ )نام ملک عزالدین از شاهان سلجوقی موصل : چرا پیشکین خواند او را سپهرکه هست از چنان خسروان پیش مهراگر پیشکین برنویسند راست بود کی پشین حرف بر وی گوا
خوهلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپیچخورده؛ کج؛ ناراست؛ دارای انحنا: ◻︎ وآن بندها که بست فلاطون پیشبین / خوهْل است و سست پیش کهین پیشکار من (ناصرخسرو: ۲۹۹).
خوهللغتنامه دهخداخوهل . [ خوَهَْ / خُه ْ / خوهََ ] (ص ) کج . منحنی . ناراست . (برهان ) (ناظم الاطباء). کژ. (لغت نامه ٔ اسدی ). اریف . اریب . خُل . (یادداشت مؤلف ) : پس ار ژاژ و
ولغتنامه دهخداو. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حر