پیش و پسلغتنامه دهخداپیش و پس . [ ش ُ پ َ ] (ق ترکیب عطفی ) امام و وراء. (دهار). جلو و عقب . پشت سر و پیش روی . قدام و خلف : چو شورش در آب آمدی پیش و پس نخوردندی آن آب را هیچکس . نظ
پس و پیشلغتنامه دهخداپس و پیش . [ پ َ س ُ ] (اِ مرکب ) یا پیش و پس . پس و پیش یکی شدن .دو مجرای شرم زن بهم پیوستن . افضاء: اِمراة مفضاة؛ زن که پیش و پس او یکی گردیده باشد. (منتهی ال
پس و پیشلغتنامه دهخداپس و پیش . [ پ َ س ُ ] (اِ مرکب ) یا پیش و پس . پس و پیش یکی شدن .دو مجرای شرم زن بهم پیوستن . افضاء: اِمراة مفضاة؛ زن که پیش و پس او یکی گردیده باشد. (منتهی ال
حلقۀ الماسdiamond ringواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که دقیقاً لحظاتی پیش و پس از گرفتِ کلی خورشید بهصورت پرتوِ نوری از خورشید از کنار لبۀ قرص تاریک ماه دیده میشود
خوشه 2cluster 2واژههای مصوب فرهنگستانتوالی چند همخوان پیش و پس از واکه یا در میان دو واکه متـ . خوشۀ همخوانی consonant cluster, cluster of consonants
ترویج شمارشی و بازشمارشیcount and recount promotionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی راهبرد ترویج فروش که در آن موجودی انبار پیش و پس از فعالیت ترویجی شمارش میشود و تخفیف براساس میزان کل محصول جابهجاشده در طول دورة ترویج تعیین میشود