پیش نویسلغتنامه دهخداپیش نویس . [ ن ِ ](ن مف مرکب ، اِ مرکب ) مقابل پاک نویس . مینوت . مسوده . سواد. مقابل بیاض . || (اصطلاح اداری ) قطعه کاغذی خاص نوشتن مسوده .
پیش نویسفرهنگ انتشارات معین(نِ)(اِمر.)نوشته ای که هنوز پاک - نویس نشده و پس از حک و اصلاح ، پاک - نویس می شود.
پیش نویس کردنلغتنامه دهخداپیش نویس کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن نامه ای بعنوان مسوده . مقابل پاک نویس کردن . مسوده کردن . مقابل از سواد ببیاض بردن .
پیش نویس کردنلغتنامه دهخداپیش نویس کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن نامه ای بعنوان مسوده . مقابل پاک نویس کردن . مسوده کردن . مقابل از سواد ببیاض بردن .
draughtدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش نویس، برات، طرح، مسوده، حواله، چرک نویس، برگزینی، برات کشی، انتخاب، اماده کردن، از بشکه ریختن، طرح کردن، فرا خواندن