پیش دردلغتنامه دهخداپیش درد. [ دَ ] (اِمرکب ) (در زاهو) درد و الم قبل از تولد بچه . درد ابتدائی زن باردار قبل از شدت آن و قبل از تولد بچه .
پیش دادفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پیشپرداخت.۲. پولی که پیش از کار کردن به کارگر داده شود؛ مساعده.۳. عطیه که پیش از خواهش و درخواست کسی به او داده شود: ◻︎ ز بس حرص بخشش، نکرده سؤال / به سائل
پیشدادلغتنامه دهخداپیشداد. (اِخ ) لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران : بدانکه پادشاهان عجم را اگرچه همه نسل ایشان بهوشنگ و کیومرث باز شود برین طبقه اند [ و نسق ] برین سان :
پیشدادلغتنامه دهخداپیشداد. (ن مف مرکب ) ازپیش داده . داده ٔ از قبل . || سابق در عدل . عادل . (برهان ). کسی که در پیش قانون گذارد ودادگری کرد. || اول کس را نیز گویند که تظلم بر حاک
دردمندلغتنامه دهخدادردمند. [ دَ م َ ] (ص مرکب ) (از: درد + مند، پسوند اتصاف ) . صاحب درد. (آنندراج ). دردناک . (شرفنامه ٔ منیری ). دارای رنج تن ویا رنج جان . وجعناک . (ناظم الاطبا
دردلغتنامه دهخدادرد. [ دَ ] (اِ) وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
پیش آوردنلغتنامه دهخداپیش آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوریدن . رجوع به پیش آوریدن شود. || به حضور آوردن . به نزدیک آوردن . به خدمت آوردن . بردن نزد... : دگر روز بنشست بر تخت خوی
گم بودهلغتنامه دهخداگم بوده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گم شده . از دست داده شده : که بیژن بجایست خرسند باش بر امید گم بوده فرزند باش . فردوسی .همه درددل پیش دستان بخواندغم پور
آشفته حالفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پریشانحال؛ شوریده؛ مضطرب: ◻︎ آن عمادالملک گریان، چشممال / پیش سلطان دردوید آشفتهحال (مولوی: ۹۷۵).۲. مسکین؛ مستمند.۳. (تصوف) شوریده؛ مجذوب.