پیش داشتنلغتنامه دهخداپیش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . بحضور بردن . عرض کردن : حاجب بلکاتکین رقعه پیش داشت که خواجه به شبگیر این رقعت فرستاده است . (تاریخ بیهقی ). میکائیل
دست پیش داشتنلغتنامه دهخدادست پیش داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) منع کردن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) : هوس بر آتش وصل تو خویش رازده بوداگر حجاب نمیداشت دست پیش مرا. ملا شانی تکلو (از آ
پیش چشم داشتنلغتنامه دهخداپیش چشم داشتن . [ ش ِ چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) برابر دیده قرار دادن . نصب العین کردن .- پیش چشم نداشتن ؛واقف نبودن : بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و اخلاق ای
پیش خرید داشتنلغتنامه دهخداپیش خرید داشتن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) آنکه از پیش چیزی را خریداری کرده باشند. خریده داشتن قبل از موعد مقرر و تغییر بها.
پیش داشتنلغتنامه دهخداپیش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تقدیم کردن . بحضور بردن . عرض کردن : حاجب بلکاتکین رقعه پیش داشت که خواجه به شبگیر این رقعت فرستاده است . (تاریخ بیهقی ). میکائیل
دست پیش داشتنلغتنامه دهخدادست پیش داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) منع کردن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) : هوس بر آتش وصل تو خویش رازده بوداگر حجاب نمیداشت دست پیش مرا. ملا شانی تکلو (از آ
تقدیم داشتنلغتنامه دهخداتقدیم داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پیش داشتن . عرضه داشتن : او چند سال در ایالت آن بقعه آثار حمیده و مساعی پسندیده تقدیم داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران
خطر داشتنلغتنامه دهخداخطر داشتن . [ خ َ طَ ت َ ] (مص مرکب ) آفت در مقابل داشتن . بلا در پیش داشتن . || ارزش داشتن . قیمت داشتن . اعتبار داشتن : حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حضانت
پیشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان. پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو