سوختهلغتنامه دهخداسوخته .[ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) هر چیز که آتش در آن افتاده باشد. (برهان ). هر چیز آتش گرفته . هر چیز که آتش درآن افتاده باشد. محروق . (ناظم الاطباء) : کنون کنده و سوخته خانه هاشا
سیوختهلغتنامه دهخداسیوخته . [ س ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) گیاهی است که در آب روید و بجای سوخته و آتش گیره بکار برند. (آنندراج ) (برهان ).
ساختهلغتنامه دهخداساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بناشده : چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند. ناصرخسرو. || مصنوع . صنیع. بعمل آمده . ساخته شده :</sp
سپوختهلغتنامه دهخداسپوخته . [ س ِ / س َ / س ُ ت َ ] (ن مف ) بزور فروبرده . (برهان ). اندرون کرده . (صحاح الفرس ). || بزور برآورده . || خلانیده . (برهان ) : دیده ٔ تنگ دشمنان خدای بسنان اجل سپوخته
میانیاختهکامیplasmogamyواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ترکیب دو پیشیاخته، بدون ترکیب هستۀ آنها، برای تشکیل تودهای چندهستهای