پیشسازprecursorواژههای مصوب فرهنگستانپیشترکیبی که درطی یک رشته واکنش شیمیایی یک ترکیب اصلی ایجاد میکند
measuresدیکشنری انگلیسی به فارسیمعیارهای، اندازه، اقدام، مقیاس، میزان، مقدار، پیمانه، واحد، تدبیر، حد، پایه، درجه، وزن شعر، بحر، اندازه گرفتن، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داش
پیشبهنجارتَندهpronormoblast, proerythroblastواژههای مصوب فرهنگستانپیشساز سرخگویچه که برخلاف پیشدرشتتَنده در مسیر طبیعی تکوین قرار دارد
درشتتَندهmegaloblastواژههای مصوب فرهنگستانیاختۀ پیشساز و نابالغ و بزرگ و بدون هستۀ سرخگویچۀ غیرطبیعی
دستگاه تصفیۀ پیشساختهpackage treatment plant, package plantواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه پیشساخته و نسبتاً کوچک تصفیۀ آب یا فاضلاب که برای تصفیۀ جریانهای کم به کار میرود