پیش بینلغتنامه دهخداپیش بین . (نف مرکب ) آنکه پیش بیند. پیش بیننده . آخربین . عاقبت اندیش . مقابل اول بین . انجام اندیش . طرماح . (منتهی الارب ). با حزم . دوربین . احتیاطکار : گرفتند یکسر بر او آفرین که ای شاه نیک اختر پیش بین . فردوسی .<
ز بنلغتنامه دهخداز بن . [ زِ ب ُ ] (حرف اضافه + اسم ) (از: حرف اضافه ٔ ز + اسم ) مخفف از بن . اساساً. اصلاً : شنیدم ز دانش پژوهان درست که تیر و کمان او [ دخترگورنک ] نهاد از نخست .هم از نامه ٔ بیش دانان سخن شنیدم که جم ساخت هردو ز بن . <p class="aut
پیش بینفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که به آینده فکر کند؛ عاقبتاندیش.۲. کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند.
پیشبینی 2predictionواژههای مصوب فرهنگستانکوششی نظاممند برای شناخت دقیق و قطعی برخی از رویدادهای آینده
پیشبینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه پیشبینی، پیشگویی، فالگیری، غیبگویی▼ الهام، وحی پیشبینی هوا خوشیمنی، خوشبختی، فال▼ نشانۀ بد، بدیُمنی، بدبختی خبر، اعلان، نشر اخطار، علامت خطر
خطای پیشبینیforecast error, forecasting errorواژههای مصوب فرهنگستانتفاوت میان مقدار عددی پیشبینیشده و دیدبانیشده
پیشبینی ذهنیsubjective forecastواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیشبینی بر مبنای تجربه و تفسیر و پیشداوری پیشبین
پیشبینی کمّی بارشquantitative precipitation forecastواژههای مصوب فرهنگستانپیشبینی مقدار بارش در یک مکان و بازۀ زمانی معین
پیشبین تقاطعlevel crossing predictorواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ واپایشی که بهکمک آن موقعیت و سرعت قطاری که به تقاطع نزدیک میشود، محاسبه میشود و سامانههای حفاظتی تقاطع همسطح فعال میشوند
پیشبینة سرعتspeed trendواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای محافظتی در برابر چینش باد که تغییرات سرعت یا زاویة حملة هواگرد را در 10 ثانیة آینده، معمولاً بدون دخالت خلبان، پیشبینی میکند