پیشبَر دورگهhybrid promoterواژههای مصوب فرهنگستانپیشبَری ترکیبی، دارای توالیهای مشترک از دو پیشبَر مختلف متـ . پیشبَر آمیژهای chimeric promoter
پیشبَر گرماشوکheat-shock promoterواژههای مصوب فرهنگستانپیشبَر ویژۀ یک ژن گرماشوک که حاوی یک توالی دِنای حساس به شوک گرمایی است
پیشبَر 1expeditor/ expediterواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که در فرایندهای مختلف مدیریت پروژه نقش تسهیلکننده دارد
پیشبَر دوسویهbidirectional promoterواژههای مصوب فرهنگستانپیشبَر دوگانهای که در دو جهت مخالف هم از دِنا رونویسی میکند
پتانسیل پیشبَرdriving potentialواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف پتانسیل بین آند و کاتد در یک پیل برقشیمیایی برای انجام واکنش
پیشاورلغتنامه دهخداپیشاور. [ وَ / وُ ] (اِخ ) پشاور. پیشاوور. شهرمعروف ناحیت پنجاب به پاکستان . شهری است از پاکستان غربی واقع در ایالت شمال غربی در سرحد افغان و دارای موقع نظامی م
پیشکارلغتنامه دهخداپیشکار. (اِ مرکب ، ص مرکب ) شاگرد و مزدور. (برهان ). || خادم . خادمه . سرپائی . پیشخدمت . خدمتکار. پرستنده . فرمانی . فرمانبرداری . مطیع. بزرگترین چاکر و نوکر ه
حاتمیلغتنامه دهخداحاتمی . [ ت ِ ] همدانی (ابوالفتح ....) او در دوره ٔ محمودی صاحب برید تخارستان بود و در دیوان زیردست بونصر مشکان بکار دبیری میورزیده است وچنانکه از تاریخ بیهقی ب
اعشیلغتنامه دهخدااعشی . [ اَ شا ] (اِخ ) عبداﷲبن اعور مازنی . وی از اصحاب پیغمبر (ص ) و از شعرای دوره ٔ جاهلیت بود که بشرف دین اسلام مشرف شد و همچنان بگفتن شعر ادامه داد و حضرت