پیشگولغتنامه دهخداپیشگو. (نف مرکب ) پیشگوی که از پیش گوید. که از قبل گفتن آغازد. || که قبل از وقوع از آن آگاهی دهد. پیشگوی . نبی . کسی که از آینده خبر دهد. (فرهنگ نظام ). || آنکه
پیشگوفرهنگ انتشارات معین(ص فا.) 1 - کسی که رویدادی را پیش از روی دادن می گوید. 2 - کسی که حرف مردم را به عرض شاهان و بزرگان می رساند.
پیشگوئی کردنلغتنامه دهخداپیشگوئی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گفتن از پیش . || خبر دادن و آگاهانیدن از قبل .
پیشگوئیلغتنامه دهخداپیشگوئی . (حامص مرکب ) عمل پیشگو. کهانت . عرافت . غیب گویی . (تمدن اسلام جرجی زیدان ج 3 ص 16).
پیشگویلغتنامه دهخداپیشگوی . (نف مرکب ) پیشگو. (جهانگیری ) بمعنی پیشگوست که معرف باشد و شخصی که مطالب را بعرض سلاطین میرساند. (برهان ). رجوع به پیشگو در تمام معانی شود.