پیشانی کردنلغتنامه دهخداپیشانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخی کردن . بیشرمی نمودن : سپر از غمزه ٔمست تو بیندازد چرخ با دو ابروی تو خود کس نکند پیشانی .نزاری .
پیشواز کردنلغتنامه دهخداپیشواز کردن . [ ش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشواز رفتن . پیشباز رفتن . پیشباز کردن . پذیره شدن .- امثال :سگ بخورد پیشواز گرگ میرود ؛ طعامی بس ثقیل و ناسازوار است
امامت کردنلغتنامه دهخداامامت کردن . [ اِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشوایی کردن . || پیشنمازی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به امامت شود.
امامی کردنلغتنامه دهخداامامی کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امامت . پیشوایی کردن . امامت کردن . پیشنمازی کردن . رجوع به امامت شود.
قیادتلغتنامه دهخداقیادت . [ دَ ] (ع مص ) راهنمایی کردن . رهبری کردن . || پیشوایی کردن . || (اِمص ) راهنمایی . رهبری . || پیشوایی . || قرمساقی . جاکشی . دلالی محبت . (فرهنگ فارسی