پیشرفتدیکشنری فارسی به انگلیسیachievement, advance, advancement, course, development, headway, improvement, progress, progression, stride
پیشرفت داشتنلغتنامه دهخداپیشرفت داشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ترقی داشتن . پیشروی داشتن .- پیشرفت داشتن کاری یامقصودی ؛ میسر بودن آن .- پیشرفت نداشتن کاری یا مقصودی ؛ میسر نبودن آن .
پیشرفت کردنلغتنامه دهخداپیشرفت کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشروی کردن . جلو رفتن . || ترقی کردن . || میسر بودن .