پیشادستلغتنامه دهخداپیشادست . [ دَ ] (اِ مرکب ) مقابل پسادست و نسیه به معنی نقد. (از برهان ). زری که گاه خریدن چیزی فروشنده را دهند : ستدوداد مکن هرگز جز پیشادست که پسادست خلاف آرد
پیشادستفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اجرت پیش از کار؛ مزدی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند.۲. [مقابلِ پسادست] معاملۀ نقد: ◻︎ ستد و داد جز به پیشادست / داوری باشد و زیان و شکست (لبیبی: شاعران ب
پیشدستی کردنلغتنامه دهخداپیشدستی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبادر. مبادرت کردن . سبقت جستن . پیشی گرفتن . سبقت گرفتن . تقدم جستن . بوص . اقدام . (از منتهی الارب ) : سپاه اسلام از پ
پیشدستیلغتنامه دهخداپیشدستی . [ دَ ] (حامص مرکب ) سبقت جویی بر کسی در کاری . پیشی گرفتن بر کسی یا چیزی . زودتر اقدام کردن در کاری از دیگری . سبقت . تبادر. مبادرت . مسابقه . (زمخشری
پسادستلغتنامه دهخداپسادست . [ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) نسیه باشد (مقابل دستادست و پیشادست ، نقد) که بهاء متاع خریده در زمان خرید ندهند و بوقتی دیگر محوّل کنند : ستد و داد مکن هرگز جز د
پستادستلغتنامه دهخداپستادست .[ پ َ دَ ] (اِ مرکب ) بمعنی نسیه باشد و آن خریدن اسباب و اجناس است که بعد از چند روز قیمت بدهند. (برهان قاطع). خریدی که پول آنرا بهنگام دیگر گذارند نسی
پیش بهالغتنامه دهخداپیش بها. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بیعانه . سلم . چیزی که پیش از دریافت کالا بفروشنده دهند. پیشادست .
پیش مزدلغتنامه دهخداپیش مزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مساعده . ربون . (اسدی ) . ارمون . دستاران . پیش دست . پیشادست . بیعانه (آنندراج ).
دستادستفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی سودا و معاملۀ نقد که چیزی بخرند و پول آن را همان ساعت بدهند؛ پیشادست: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعرا