پیسوتنسلغتنامه دهخداپیسوتنس . [ ن ِ ] (اِخ ) نام والی لیدیه بعهد اردشیر اول هخامنشی . وی در زمان داریوش دوم هخامنشی بخیال استقلال افتاد و لیکون نام آتنی را با سپاهیان یونانی بخدمت
پیستنلغتنامه دهخداپیستن . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) پیستون . سیلندر و آلتی متحرک گلوله شکل یا استوانه ای که با فشار درون محفظه ٔ تلمبه گردد و یا داخل سیلندر ماشین بخار شود و حرکت را
پیسونللغتنامه دهخداپیسونل . [ پ ِ س ُ ن ِ ] (اِخ ) نام منشی اول سفارت فرانسه در استانبول بسال 1740 م . وی بعدها کنسول ازمیر شد و به این مناسبت آناطولی را گشت و برخی از آثار عتیقه
پیسونللغتنامه دهخداپیسونل . [ پ ِ س ُ ن ِ] (اِخ ) پسر پیسونل کنسول فرانسه در ازمیر. وی جانشین پدر گردید و درباره ٔ اقوام و طوایف ساکن سواحل دانوب و دریای سیاه کتابی محتوی بر تحقیق
پیوستنیلغتنامه دهخداپیوستنی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (ص لیاقت ) ازدر پیوستن . که پیوستن تواند. درخور پیوستن .
پیستنلغتنامه دهخداپیستن . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) پیستون . سیلندر و آلتی متحرک گلوله شکل یا استوانه ای که با فشار درون محفظه ٔ تلمبه گردد و یا داخل سیلندر ماشین بخار شود و حرکت را
پیسونللغتنامه دهخداپیسونل . [ پ ِ س ُ ن ِ ] (اِخ ) نام منشی اول سفارت فرانسه در استانبول بسال 1740 م . وی بعدها کنسول ازمیر شد و به این مناسبت آناطولی را گشت و برخی از آثار عتیقه
پیسونللغتنامه دهخداپیسونل . [ پ ِ س ُ ن ِ] (اِخ ) پسر پیسونل کنسول فرانسه در ازمیر. وی جانشین پدر گردید و درباره ٔ اقوام و طوایف ساکن سواحل دانوب و دریای سیاه کتابی محتوی بر تحقیق